شکر نعمت نعمتت افزون کند
کفر نعمت از کفت بیرون کند
بنام خدا
سلام
منت خدای را عزوجل (سپاس خاص خدای بزرگ است)که طاعتش موجب قربت(نزدیکی به خداوند)است و به شکر اندرش مزید نعمت(شکر گذاری خداوند سبب افزایش نعمت)...
هر نفسی که فرو می رود، ممد حیات است (نفس کشیدن باعث ادامه زندگی است) و چون برمیآید مفرح ذات (بازدم موجب شادمانی جان است). پس در هر نفسی، دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب.
از دست و زبان که برآید
کز عهده شکرش به درآید
اعملوا آل داوود شکراً و قلیل من عبادی الشکور. (ای خاندان داوود شکرگزار باشید که اندکی از بندگان من شکرگزارند) سباء13
بنده همان به که به تقصیر خویش
عذر به درگاه خدای آورد
ورنه سزاوار خداوندیش
کس نتواند که بجای آورد
یک شب تأمل ایام گذشته میکردم و بر عمر تلف کرده تأسف میخوردم و سنگ سراچه دل به الماس آب دیده میسفتم (با اشک ریختن دل سنگین خود را نرم و سبک میکردم) و این بیتها را مناسب حال خود میدیدم:
هر دم از عمر میرود نفسی
چون نگه میکنم نماند بسی
ای که پنجاه رفت و در خوابی
مگر این پنج روز دریابی
پادشاهی با غلامی که هرگز دریا را ندیده بود، سوار کشتی شد. غلام دچار دریازدگی شد و شروع به گریه و زاری کرد. هیچ کس نتوانست او را با حرف آرام کند. حکیمی دانا با اجازه پادشاه دستور داد غلام را به دریا بیندازند. پس از اینکه مدتی دست و پا زد و آب خورد، او را از دریا گرفتند. در اثر این کار غلام به گوشهای رفت و آرام گرفت. پادشاه از حکمت کار حکیم پرسید و حکیم پاسخ داد:
«قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید»
پادشاهی مرد درویشی را در مسیر خود دید و به او گفت: درویش، هیچ به یاد ما هستی؟ درویش جواب داد: بله، وقتی خدا را فراموش میکنم به یاد شما میافتم.
عبادت پیشهای ریاکار، خودش را بین مردم انسانی پرهیزگار جازده بود. آوازه زهد او به پادشاه رسید و خواست تا مرد عابد را ببیند. درویش متظاهر برای اینکه پادشاه اعتقاد بیشتری به او پیدا کند تصمیم گرفت دارویی بخورد تا بدنش ضعیف و لاغر شود و به انسانهای زاهد شباهت ظاهری بیشتری پیدا کند. پس دارویی سمی و مرگآور خورد و مرد.
آنکه چون پسته دیدمش همه مغز
پوست بر پوست بود همچو پیاز
پارسایان روی در مخلوق
پشب بر قبله میکنند نماز
عابدی را حکایت کنند که شبی ده من طعام بخوردی و تا سحر ختمی در نماز بکردی. صاحبدلی شنید و گفت: اگر نیم نانی بخوردی و بخفتی، بسیار از این فاضلتر بودی.
اندرون از طعام خالی دار
تا در و نور معرفت بینی
تهی از حکمتی به علت آن
که پری از طعام تا بینی
پیش یکی از مشایخ گله کردم که فلانی به فساد من گواهی داده است (به من نسبت ناروا داده است). گفتا به صلاحش خجل کن (با نیکوکاری خود شرمنده اش کن)
تو نیکو روش باش تا بدسگال
به نقص تو گفتن نیابد مجال
پادشاهی از شخص پرهیزگاری پرسید: «اوقات عزیز چگونه میگذرد؟» گفت: شبها با خدا راز و نیاز میکنم، سحرها حاجات خود را از خدا میخواهم و تمام روز گرفتار تأمین مخارج زندگی هستم.
ای گرفتار و پای بند عیال
دگر آسودگی مبند خیال
غم فرزند و نان و جامه و قوت
بازت آرد زسیر در ملکوت
جوان دانشمندی به پدر خود گفت: هیچ کدام از حرفهای واعظان که با شور و حال بالای منبر میزنند در من اثر نمیکند، چون خودشان به گفتههای خود عمل نمیکنند. پدر پاسخ داد: پسرم، به صرف این فکر نباید از فصیحت علما روی بگردانی. تو به این که فلان دانشمند به علم خود عمل نمیکند کاری نداشته باش و فقط از علم او استفاده کن.
باطل است آنچه مدعی گوید
خفته را خفته کی کند بیدار
مرد باید که گیرد اندر گوش
ورنوشته است پند بر دیوار
حاتم طایی را گفتند: از تو بزرگ همتتر در جهان دیده یا شنیدهای؟ گفت: بلی، روزی چهل شتر قربانی کرده بودم، امرای عرب را. پس به گوشه صحرایی به حاجتی برون رفته بودم. خارکنی را دیدم پشتهای فراهم آورده. گفتمش به مهمانی حاتم چرا نروی؟ که خلقی به سماط (سفره) او گرد آمدهاند. گفت:
هر که نان از عمل خویش خورد
منت حاتم طایی نبرد
من او را به همت و جوانمردی از خود برتر دیدم.
ناخوش آوازی به بانگ بلند قرآن میخواند. صاحبدلی برو بگذشت. گفت تو را مشاهره (دستمزد ماهیانه) چندست؟ گفت: هیچ. گفت پس (چرا) این زحمت را به خود میدهی؟ گفت: از بهر خدا میخوانم. گفت: از بهر خدا مخوان.
گر تو قرآن برین نمط خوانی
ببری رونق مسلمانی
نمط: روش
یکی دوستی را که زمانها ندیده بود، گفت: کجایی که مشتاق (دیدارت) بوده ام. گفت: مشتاقی به (بهتر) که ملولی.
دیرآمدی ای نگار سرمست
زودت ندهیم دامن از دست
معشوقه که دیردیر بینند
آخر کم از آنکه سیر بینند
مهمان پیری شدم که مال فراوان داشت و فرزندی خوبروی. شبی حکایت کرد مرا، به عمر خویش بهجز این فرزند نبوده است. درختی درین وادی زیارتگاه است که مردمان به حاجت خواستن آنجا روند. شبهای دراز در پای آن درخت، بر حق بنالیدهام تا مرا این فرزند بخشیده است. شنیدم که پسر با رفیقان آهسته همیگفت: چه میشد که من میدانستم آن درخت کجاست تا دعا میکردم و پدرم میمرد.
شنیدم که پیرمرد عارفی به مرید خود میگفت: ای پسر، چندانکه تعلق خاطر آدمیزاد به روزی است، اگر به روزیده (دهنده روزی) بود به مقام ملائکه میرسید.
هندویی، نفتاندازی (پرتاب کردن نفت شعلهور که از فنون جنگی بوده است) میآموخت. حکیمی گفت: تو را که خانه نیین (از جنس نی) است، بازی نه این است.
مرد نادانی چشمدرد گرفت. پیش دامپزشک رفت. دامپزشک از همان دارویی که در چشم چارپایان میریخت در چشم مرد ریخت و او نابینا شد. برای داوری نزد قاضی رفتند. قاضی گفت: دامپزشک بیتقصیر است، چون اگر این مرد خر نبود، هیچ وقت پیش دامپزشک نمیرفت.
ندهد هوشمند روشن رأی
به فرومایه کارهای خطیر
بوریا باف اگر چه بافنده است
نبردندش به کارگاه حریر
بوریا: حصیر
خوشم اومد
خدا رو شکر برم یک دنگ کهره بکوشوم ههههههههههههه
کهره اگوی باید بری اشتر بکشی!
راست اگوی اَ کهکهکهکهکهکه
مه مگه امگو از تو خشم هند که اتی خرج نه سر خو بکردی؟؟؟حکایتن خو تو نتساخته
از ما خو لازم نینده که خش تو بیه یا نیه مهم نین
همی که از مطلب خش تو هوند بس کار تو بیستن
مخلص کاکاییم
پیدا نیندی
اذیت بالاشهری مکن که رفیک من أ
تو مگو نه!!!
از کی تعریف کردن ووده اذیت ههههههههههههههههههه
سلامت وشی که اتی سر ازنی
سلام
آپم
ماه عاشق و معشوق
[گل]
الان اتم
سلام
خدایا به من بگو : به جای این رسم آزمایش و امتحان و آمد و شد شبها و روزها، ما را تشنه لبان گرد بیابان جهان بگردانی و بگردانی، چی میشد همه را در نهایات قرب و وصال خود بهره مند میساختی؟! در اینصورت نیازی به آفرینش بهشت و جهنّم هم نبود !
آپم : خدایا! چرا آزمایش؟!
خوبن که آپی
عقب کفتی اْ..
ماه رمضونن چه بکونیم شیخ
_______________$$$$$__$$________$$$$$$$$
__________$$$$__$$$$___$$_____$$$$$____$$
______$$$___$$$$________$$_$$$______$$$
___$$$_$$$$_____آپم_________$$_______$$$
$$$_$$$$________________$$______$$$
$$$$___________آپم______$$$_____$$$
$$__آپم______________$$$_____$$$
$$_____________$$$_____$$$
_$$________$$$$____$$$$
__$$____$$$_____$$$$
___$$_$$$$___$$$$
____$$_____$$$$
__$$_____$$$$
$$____$$$$
$$_$$$$
$$$$$_____$$$$$___________$$$$$__________
_________$$$$$$$_________$$$$$$$_________
_________$$$$$$$_________$$$$$$$_________
__________$$$$$___________$$$$$__________
__$$$$_____________________________$$$$__
_$$$$$$___________________________$$$$$$_
__$$$$$$_________________________$$$$$$__
___$$$$$$_______________________$$$$$$___
____$$$$$$$____ _____$$$$$$$____
______$$$$$$$_______________$$$$$$$______
_________$$$$$$___________$$$$$$_________
____________$$$$$$ $$$$$$$$$$$____________
______________$$$$$$$$$$$$_______________
با ی متن درمورد "بچه های کار"آپم.
باشه الان میام
عیدسعیدفطرورشما مبارک ویده ماروحلال وکنی
بخاطه چه الا برره ای گپ نزدی ههههههههههههههههههه
عید شما هم مبارک از ته دل حلال
سلام
وبلاگ باحالی دارید و امیدوارم به وبلاگ منم سربزنید و اگه قابل بدونید وبلاگم رو لینک کنید
ممنون
www.2AVM.Blogfa.com
علیکم السلام
چشم لینک هم اکونیم